قانون پايستگي واحد :واحد ها نه از بين ميروند و نه پاس ميشوند بلكه از ترمي به ترم ديگر انتقال ميابند !
تقلب چيست؟يك سري اعمال ننگين در صورت اين كاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمي دارد نوع خاصي از هلو برو تو گلو
شب امتحان شبي كه در آن نسكافه و قهوه از واليوم ده هم خواب آورتر مي شوند شب ر ق ص و پايكوبي كلمات جزوه و كتاب بر روي سسلسله اعصاب محيطي و مركزي دانشجو
دانشجويان ساكن خوابگاه : جنگجويان كوهستان
دانشجويان پرسر و صدا : گروه ليان شان پو
خانواده دانشجويان : بينوايان
انتخاب درس افتاده : زخم كهنه
اولين امتحان : جدال با سرنوشت
مراقبين امتحان : سايه عقاب
تقلب : عمليات سري
روز دريافت كارنامه : روز واقعه
اعتراض دانشجو : بايكوت
اعتراض براي كيفيت غذا : مي خواهم زنده بمانم
دانشجوي اخراجي : مردي كه به زانو در آمد
آينده تحصيل كرده : دست فروش
رئيس دانشگاه : مرد نامرئي
استاد راهنما : گمشده
دانشجويي كه تغيير رشته داده : بازنده
سرويس دانشگاه : اتوبوسي به سوي مرگ
كتابخانه دانشگاه : خانه عنكبوتان(به استثناي دانشگاههاي علوم پزشكي)
اتوماسيون تغذيه : آژانس شيشه اي
التماس براي نمره : اشك كوسه
سوار شدن به اتوبوس : يورش
ترم آخر : بوي خوش زندگي
تسويه حساب : خط پايان
عمر دانشجو : بر باد رفته
مسئول خوابگاه : كارآگاه گجت

دسته ها : شادي
شنبه دوم 2 1391

برو بمير : برو گمشو !
بميرم برايت : خيلي دلم برايت مي سوزد !
مي ميرم برايت : عاشقتم !
مي مردي ؟ : چرا كار را انجام ندادي ؟
مردي ؟ : چرا جواب نمي دهي ؟
نمرديم و ... : بالاخره اتفاق افتاد !
مرديم تا ... : صبرمان تمام شد !
مرده : بي حال !
مردني : نحيف و لاغر !
مردم : خسته شدم!
من بميرم ؟ : راست مي گويي

شنبه دوم 2 1391

تو دوره دبستان، يه بار ميخواستم از مدرسه جيم بزنم، صبر كردم وقتي همه رفتن بيرون وفقط بابام مونده بود خونه، رفتم دم در ، درو باز كردم ، داد زدم :" بابا خدافظ. من رفتم"
" خدافظ"
تق! درو كوبيدم بهم و يواشكي برگشتم تو كمد رختخوابها زير يه دشك دراز كشيدم واستتار كردم!بابام هم يه پتوي تا شده آورد گذاشت توي كمد و منو نديد!
بعد چند دقيقه صداي باز وبسته شدن در خونه اومد وبابام رفت...منم از جايگاهم اومدم بيرون و شاد وشنگول پريدم وسط هال كه...
با بابام فيس تو فيس در اومدم!!موبايلشو جا گذاشته بود!
نمي دونين با چه ذلت وخواري اون روز با يه عالمه تاخير رفتم مدرسه!
بعد ازونم تا چند وقت بابام آخرين نفر ميرفت از خونه بيرون و قبلشم توي همه كمدا و زير همه تخت وميزهارو چك ميكرد!


زماني كه حدودا 9 ساله بودم؛ تفريحم اين بود كه وقتي جوراب پوشيدم، پامو روي فرش بكشم و به يه نفر ديگه دست بزنم تا جرقه بزنه!!!
يه بار توي يه كتاب خوندم كه اين كار رو با دمپايي ابري اگه انجام بدي، جرقه ي قوي تري مي زنه. اين مطلب توي ذهنم مونده بود......
نوروز شد و رفته بوديم خونه مادربزرگم عيد ديدني، ديدم كنار سالن يه دمپايي ابري هست. يه مرتبه افكار شيطاني به سراغم اومد...
رفتم پوشيدم و عين مونگولا حدود نيم ساعت پامو رو زمين مي كشيدم! بعد رفتم جلوي همه انگوشتمو زدم به نوك دماغ بابام!!!!
آنچنان جرقه اي زد..... كه فكر كنم كل محل صداشو شنيدن!!
موهاي جفتمون عين برق گرفته ها سيخ شده بود و همه مات و مبهوت نگاه مي كردن و نمي فهميدن چه اتفاقي افتاده!
از لحظات بعد از اون اتفاق؛ به علت ضربات سنگين وارد شده، چيزي يادم نمياد!!!

شنبه دوم 2 1391

اعتراف ميكنم دوران بچگيم هروقت يه فيلم خارجي ميديدم (اون موقع نميدونستم دوبله چيه) بعد اينكه تموم ميشد ميرفتم ساعتها تمرين ميكردم كه ببينم چجوري ميشه دهنتو وا كني حرف بزني ولي صدات چند ثانيه بعد بياد يا چجوري ميشه جمله رو بگيو دهنت رو ببندي ولي صدات همچنان تا چند ثانيه ادامه داشته باشه خلاصه پدر فككمو در مياوردم تا اينكه بعد از مدتي به اين فكر افتادم كه ايرانيا موهاشونو بيرون نميزازنكه پس اينا چجوري فيلم بازي ميكنن چرا پليس نميگيرتشون ؟؟؟ و سرانجام پس از روزها تفكر به اين نتيجه رسيدم كه اونا ايرانياي مقيم خارجن مخصوص رفتن اونجا فيلم بازي كنن بفرستن واسه ما :)))))


يه بار بچه كه بودم مهمون از شهرستان داشتيم اين مهمون صبح زود دشك و پتو ذو جمع كرده بود گذاشته كنار اتاق,منم پا شدم واسه اينكه مامانمو اذيت كنم رفتم لاي دشك خوابيدم بعدش خوابم برد!حالا مامانم اصلا نفهميده بود كه من. ٣بيدار شدم چه برسه به قايم شدن! بعدش رفته بود صدام كنه ديده بود نيستم كپ كرده بود!هيچي ديگه ساعت٢ بعد از ظهر بيدار شدم ديدم مامانم داره زار ميزنه همه همسايه ها هم دورس جمعن!
جاي همتون خالي كتك مفصلي خورديم!ايشالا قسمت همه بشه!

شنبه دوم 2 1391
X