ديدين سر جلسه امتحان وقتي رو يه سوال گير ميكني تمام خاطرات زندگيت يادت مياد جز همون يه سوال بعد كافيه برگتو تحويل بدي كلمه به كلمش يادت مياد
اومدم آذوقه شش ماه پشه ها رو برداشتم گذاشتم جلو رو شون ...
گفتم ببريد ، بريد اگه كم بود بازم بيان ...
ديدم واستادن دست نميزنن !!!
رئيسشون زل زد تو چشام گفت ما نون بازومونو ميخوريم ...
اينا از گلومون پايين نميره